-
دبنگ
یکشنبه 4 آذر 1397 22:55
دبنگ در تداول عامه به انسان بی عقل و ابله گویند. شعر ذیل از مرحوم سیداشرف قزوینی (نسیم شمال) در شاهد لغت آورده شده: تا کله ی شیخنا ملنگ است تا در دل ما غبار و زنگ است تا پیر دلیل مست و منگ است تا رشته به دست این دبنگ است این قافله تا به حشر لنگ است
-
بترجا
شنبه 3 آذر 1397 18:59
بترجا مخفف بدترجا و کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. امروزه این لغت بصورت هرچه نه بدتر استفاده می شود. در لغت نامه دو بیت در شاهد این لغت آمده، اولی از شاعر قرن هفتم سراج الدین سگزی و دومی از سعید اشرف مازندرانی شاعر ، خوشنویس و خطاط اواخر قرن یازدهم : غنچه گر پیش آن دهن خندد به بترجای خویشتن خندد...
-
سوفارلبان
شنبه 3 آذر 1397 18:48
سوفارلبان به معنی مردمان ملوط و بدکاره است. در لغت نامه شعری از ملا طغرا شاعر قرن یازدهم در شاهد این لغت آمده است: خاطر به مغنی و نی و دف ندهی دل نیز به ساقی مزلف ندهی بسیار ز سوفارلبان کام مگیر تا همچو کمان زور خود از کف ندهی
-
بامون
جمعه 2 آذر 1397 22:43
بامون به معنی مخنث و مرد بدکاره آمده و ظاهرا باید مصحف مابون باشد. در لغت نامه بیت ذیل در شاهد این لغت آمده است: نماند آبرو در دادن کو... که مردی برنمی آید ز بامون!
-
میان پاچه
دوشنبه 18 آبان 1394 20:15
میان پاچه به معنی وسط پاها یا میان دو ران است. در لغت نامه بیتی هزل از میرم هروی شاعر هتاک و هزال قرن دهم در شاهد این لغت آمده است: میلم به میان پاچه ی او بیش کشد زیرا که میان پاچه ز کُـ.... تنگ تر است!
-
گزر
پنجشنبه 23 مهر 1394 17:42
گزر به معنی زردک و هویج می باشد. در لغت نامه شعری از عبدالرحمن جامی شاعر و عارف بزرگ قرن نهم هجری در شاهد این معنی آمده است: هرچه بر سفره و خوان تو نهند هر چه در کام و دهان تو نهند بخوری خواه گزر، خواه صفی (1) گاو و خر نیست بدین خوش علفی! (1) صفی در اینجا به معنی صیفی یا محصولات تابستانه مثل خیار و هندوانه می باشد....
-
بادگیر
چهارشنبه 1 مهر 1394 18:17
بادگیر دریچه و روزنی است که در بالای عمارت جهت تجدید هوا و خنک شدن فضای خانه قرار دهند. علامه دهخدا در شاهد این معنی شعری هجو از حکیم شفایی شاعر قرن یازدهم آورده است: بینی تو سر بریده کیـ... عجبی است دندان گراز را نظیر عجبی است از چار طرف تیز در او می پیچد از بهر سبیل بادگیر عجبی است!
-
میاندار
سهشنبه 17 شهریور 1394 16:49
یکی از معانی میاندار زن دلاله ای است که زنان عفیفه را به فسق و فجور ترغیب کند. در لغت نامه بیتی هجو از حکیم شفایی شاعر قرن یازدهم هجری در شاهد این معنی آمده است: تنبان چو مُهر کرد کهنسال مادرت پوشید کفش و گشت میاندارِ خواهرت!
-
داه
یکشنبه 8 شهریور 1394 18:00
داه به معنی کنیز ،خدمتکار زن یا للـه می باشد. در لغت نامه شعری زیبا از حکیم سنایی غزنوی شاعر قرن ششم در شاهد این لغت آمده است : آن بنشنیده ای که در راهی آن مخنث چه گفت با داهی که همی شد پی گشاد گره بهر بی بی بسوی زاهد ده تا بدو میوه سست شاخ شود راه زادن بر او فراخ شود گفت بگذار ترهات خسان رو به بی بی سلام من برسان پس...
-
لوالوا
جمعه 6 شهریور 1394 08:48
لَوالَوا به معنی مرد سبک بی وقار و بی تمکین و رذل و سفله می باشد. مرحوم دهخدا در شاهد این لغت شعری از کمال الدین اسماعیل شاعر بزرگ قرن هفتم آورده است: هرکه در کو... هلد بغا باشد (1) گر مُزکّی شهرِ ما باشد (2) تیز بر ریش آن مزکی، کو کارسازش لوالوا باشد (1) بغا به معنی هیز و مخنث است. (2) مزکی کسی بوده که به بررسی...
-
گوه
سهشنبه 3 شهریور 1394 19:41
گوه یا گه به معنی مدفوع و فضله ی انسان و حیوان است. در لغت نامه ذیل این لغت شعری از طیان ژاژخای شاعر هزال سده ی چهارم هجری آمده است: با دفترِ اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (1) صد کُلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که ب دان ریش که دی خواجه همی شاند (2) (1) لاند از مصدر لاندن به معنی...
-
کفن
شنبه 31 مرداد 1394 18:51
کفن جامه ای است که بر مرده پوشند و بدان جامه وی را در گور گذارند. در لغت نامه و ذیل این لغت شعری از حکیم شفایی شاعر قرن دهم در هجو ذوقی اردستانی آمده است: ذوقی زِ پس مرگ به شاشت شویند از لته ی حیض خواهرت کفن کنند (1) مستی و تو را به خود نمی گیرد گور در دخمه ی بینی ت مگر دفن کنند! (1) در این مصرع بنا به ضرورت شعری یا...
-
گرا
پنجشنبه 29 مرداد 1394 17:45
گَرا (با رای مشدد) به معنی دلاک و حجامت کننده می باشد. مرحوم دهخدا به نقل از آنندراج، شعری هجوگونه از یحیی کاشی ادیب و محدث قرن دهم هجری در شاهد این لغت آورده است: «کاکا» نامت چگونه آقا کردی؟ کافر نکند آنچه تو گرّا کردی «ریحان سیاه» مادرت سیده نیست چون اسم شریف خود «شریفا» کردی؟
-
نبی السارقین
چهارشنبه 28 مرداد 1394 19:44
علامه دهخدا ذیل لغت نبی السارقین که به معنی پیغمبر دزدان می باشد، شرح حال شیخ محمدحسن سیرجانی - ملقب به صفاعلی و متخلص به قارانی و مشهور به نبی السارقین و پیغمبر دزدان - عارف نویسنده و شاعر قرن سیزدهم هجری را بدین شرح آورده است: در طریقت تصوف از مریدان رحمت علیشاه بود و لقب صفاعلی را از وی داشت ، در ابتدای عمر در دهات...
-
دستان
یکشنبه 25 مرداد 1394 21:00
دستان به معنی مکرو حیله و تزویر می باشد. در لغت نامه بیتی هزل از لامعی گرگانی شاعر قرن پنجم هجری در شاهد این لغت آمده است: همچون کُـ....ِ سگ داری کو..ـی که برون ناید زو کیـ... که اندر رفت الا به فن و دستان !
-
چارچشم
شنبه 24 مرداد 1394 18:35
چارچشم سگ و یا گوسپندی را گویند که خال سیاهی بالای هر یک از دو چشم داشته باشد. شعر زیر از دهقان علی شطرنجی شاعر قرن ششم در شاهد این معنی آمده است: مَثَل آنکه او بوَد احمق مردمان فیلسوف دانندش همچو آن سگ بوَد که باشد کور مردمان چارچشم خوانندش !
-
چوز
جمعه 23 مرداد 1394 17:43
چوز در لغت به معنی فرج یا شرم زن می باشد. مرحوم دهخدا در ذیل این لغت و به نقل از فارسنامه ناصری شعری از یغمای جندقی شاعر قرن سیزدهم آورده است: گر زنی چوزش نِهی چیزش بده بشنو این از من که کارافتاده ام (۱) گادن مفتی نمی ارزد به هیچ من زن مفتی مکرر گاده ام ! (2) (۱) کارافتاده به معنی سرد و گرم چشیده و باتجربه می باشد....
-
ریش
پنجشنبه 22 مرداد 1394 19:06
ریش به معنی محاسن و موهای چانه و گونه است. دف و سفره از تشبیهات آن است. علامه دهخدا در ذیل این لغت و در همین راستا شعری از ملا طغرا مشهدی شاعر قرن یازده هجری (به نقل از آنندراج) آورده است: دو دستش چو با شانه سازش کند دفِ ریش او را نوازش کند. فتاده شب و روز در پیش او به ذوقِ طبق سفره ی ریش او
-
ریق زدن
سهشنبه 20 مرداد 1394 17:52
ریق زدن به معنی ریدن و قضای حاجت می باشد. علامه شاهد این لغت را بیتی نغز از ملا فوقی یزدی شاعر قرن یازدهم قرار داده است: خویش را آلوده ی مردار دنیا چون کنم؟ من که کو...ِ همتم ریقی بر این دنیا زده ست
-
گروگان
جمعه 16 مرداد 1394 17:44
گُروگان به معنی قضیب یا آلت تناسل مردانه است. علامه دهخدا در لغت نامه ذیل این لغت شعری از دهقان علی شطرنجی شاعر قرن ششم آورده است: چیزی برِ من نیست ز دو چیز عجب تر هرچند عجب های جهان است فراوان از پیرِ جهان گشته ی ناگشته مهذّب (1) وز کودک مِی خورده ی ناخورده گُروگان (1) مهذب به معنی نیکو سرشت و پاکیزه خوی می باشد.
-
بغا
سهشنبه 13 مرداد 1394 21:40
بَغا به معنای هیز و مخنث است. مرحوم دهخدا در لغت نامه به نقل از فرهنگ نظام آورده است : لفظ مذکور در عربی به معنی زنا می باشد و شعرای فارسی آن را در معنی هیز استعمال کرده اند. شعر ذیل از قطران تبریزی شاعر قرن پنجم شاهد بر این مدعاست: دربان تو ای خواجه مرا دوش بغا گفت تنها نه مرا گفت ، مرا گفت و تو را گفت گفتا شعرا جمله...
-
بی ریش
سهشنبه 13 مرداد 1394 21:27
بی ریش به معنی پسری است که هنوز ریشش برنیامده است. مجازا به معنی پسر بدکاره و مخنث هم آمده است. در شعر ذیل که سروده ی انوری ابیوردی شاعر قرن ششم می باشد، بی ریش در معنای دوم بکار گرفته شده : جواب داد سلام مرا به گوشه ی ریش چگونه ریشی؟ مانند یک دو دسته حشیش مرا به ریش همی پرسد ای مسلمانان (1) هزار بار به خوان من آمده...
-
ربوخه شدن
یکشنبه 11 مرداد 1394 19:25
ربوخه شدن خوشی و لذتی است که در وقت جماع دست دهد. ربوخه به طور کلی به معنی خوشی است، اما اکثرا به لذت و خوشی که در هنگام نزدیکی و زمان انزال رخ می دهد گفته می شود. در لغت نامه شعری از دهقان علی شطرنجی شاعر قرن ششم در ذیل این لغت آمده است: نهی دست بر کو... من می شوی ربوخه ، تو ای هم شر و هم عروس (1) بلی چون ربوخه شود...
-
انجیره گذار
شنبه 10 مرداد 1394 18:19
انجیره گذار در لغت به معنای درنوردنده ی انجیره است. مراد از انجیره در اینجا مقعد و انجیره گذار کسی است که از ناحیه ی دبر نزدیکی کند. شعر زیر از ابوالعلاء شوشتری شاعر قرن چهارم و به نقل از لغت فرس اسدی در شاهد این معنی آمده است: ای کیـ... من، ای کیـ... تو، انجیره گذاری سرگین خوری و قی کنی و باک نداری ریچاله گری پیش...
-
چهارخایه
پنجشنبه 8 مرداد 1394 19:37
چهارخایه مجازا به معنی جگرآور و دلیر یا به اصطلاح امروزی خایه دار می باشد. دو بیتی ذیل از شرف الدین شف ایی در هجو ذوقی اردستانی بیانگر این معناست: گر کُنده ی بینی تو را تخته کنند هر در که از او کنند، یک لخته کنند تا کی بود این چهارخایه زینسان خوب است که بینی تو را اخته کنند
-
است
چهارشنبه 7 مرداد 1394 20:18
اِست در لغت به معنی سرین و مقعد می باشد. در لغت نامه این دو بیت هجایی از حکیم سنایی غزنوی به عنوان شاهد آمده است: گفتی بنزد خواجه که آن غزنوی غُر است تا زآن سبب مرا ببری نزد خواجه آب چون تو دروغ گفتی، داد از طریق اِست هم لفظ غزنوی به مصحّف تو را جواب (1) (1) توضیح اینکه حکیم در این شعر با استفاده صنعت تصحیف (...
-
ته کار
دوشنبه 5 مرداد 1394 23:22
در ذیل لغت تَهِ کار که به معنای پایان و سرانجام کار می باشد، شعر هزلی از شاعری به نام قبول (1) به نقل از فرهنگ آنندراج آمده است: شیرین پسران که دلبر و دلدارند در دیده ی بلبلان گل بی خارند غافل ز ته کار نباشی، کاینها در کیـ... نهان همچو رطب کُـ.... دارند! (1) شاعری با نام یا تخلص قبول برای حقیر ناشناس است، شاید منظور...
-
چرب روده
یکشنبه 4 مرداد 1394 22:45
چرب روده یا جهودانه روده ای که درون آنرا به چربی و پیه و گوشت آکنده و پخته باشند. چیزی شبیه به «سوسیس» که حالا در مغازه های کالباس فروشی می فروشند. مثنوی ذیل از عبدالرحمان جامی شاعر بزرگ قرن نهم در شاهد این لغت آمده: عربی را که بود ساکن بر جانب ری فتاد رای سفر دید پیش دکانچه طباخ چرب روده ، نفیر زد گستاخ متعجب که :...
-
قلتبان
شنبه 3 مرداد 1394 18:52
در لغت نامه قلتبان به معنی مرد بی غیرت و دیوث - یعنی کسی که بر احوال قبیح زن خود واقف گردد و چشم پوشی نماید- آمده است. شعری بس زیبا از حکیم سنایی غزنوی شاعر بزرگ قرن ششم هجری شاهد بر این معناست: اگر مرگ خود هیچ راحت ندارد نه بازت رهاند همی جاودانی اگر خَوش خویی از گران قلتبانان وگر بدخویی از گران قلتبانی آن شنیدی که...
-
لنبان
شنبه 3 مرداد 1394 18:33
لَنبان زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته و اکنون به دلیل کثرت سن و سال و بی رونق گشتن بازار جمال ، به کار قیادت و قوادگی مشغول باشد. آنندراج گوید لنبان ترکیبی است از لن به معنی آلت تناسل رجال و بان که افاده معنی محافظ و نگهبان و مراقب کند. در معنی این لغت از اشعار نزاری قهستانی شاعر اسماعیلی مذهب قرن هفتم و هشتم...