نبی السارقین

علامه دهخدا ذیل لغت نبی السارقین که به معنی پیغمبر دزدان می باشد، شرح حال شیخ محمدحسن سیرجانی - ملقب به صفاعلی و متخلص به قارانی و مشهور به نبی السارقین و پیغمبر دزدان - عارف نویسنده و شاعر قرن سیزدهم هجری را بدین شرح آورده است:
 

در طریقت تصوف از مریدان رحمت علیشاه بود و لقب صفاعلی را از وی داشت ، در ابتدای عمر در دهات سیرجان به شغل چاخوئی و تنقیه قنوات مشغول بود، سپس به سائقه ذوق فطری به عالم درویشی و شاعری روی آورد و چون در آن زمان عشایر فارس ، ولایات اطراف را مورد هجوم و غارت قرار میدادند و با بستن گذرگاه کاروانیان و شبیخون زدن به دهات و شهرها اموال مردم را به یغما می بردند، و از طرف دیگر حکام فارس و کرمان به بهانه تعقیب کردن و گوشمال دادن دزدان ، روستائیان بی گناه را اسیر و ماخوذ و معذب می داشتند، این مرد صاحبدل وارسته با انتخاب عنوان «نبی السارقین» و «پیغمبر دزدان» با نامه ها و قطعات طیبت آمیز دلنشینی که به حکام میفرستاد بیگناهانی را که به تهمت دزدی به زندان افتاده بودند - به بهانه اینک من پیغمبر دزدانم و امتم را بدون جلب موافقت من نباید شکنجه داد! - از زجر و قتل نجات میداد، همچنین سران غارتگر ایلات فارس را با اشعار لطیف خود از حمله و هجوم به سیرجان و علی الخصوص زیدآباد - که آن را مدینه السارقین نامیده بود - منصرف میکرد. وی با فرهادمیرزا معتمدالدوله حکمران فارس و همچنین سلطان مرادمیرزا حسام السلطنه دوستی و مکاتبه داشت و مورد احترام این دو شاهزاده ادب دوست بود. وفات شیخ محمدحسن نبی السارقین را مولف طرائق الحقایق در حدود 1290 ه . ق . ثبت کرده است .  از اشعار اوست :

 

بیا تا توانی مرو در بهشت
که آنجاست مأوای هر کور و زشت
همه پیر و مسلول و بُله و بُلِیت
(۱)
که تازند در پای طوبی کُمیت (۲)
بجز گادن گلعذاران حور
ندارند کاری دگر در قصور
به دوزخ بیا پادشاهی کنیم
به رای تو هر کار خواهی کنیم ...
نه دزد است آنکس که در روزگار
ببندد رهِ کاروان در گدار
یکی دزدیش بر سر منبر است
که این گفتِ من، گفتِ پیغمبر است !
یکی دزدیش هست اندر نماز
ز تحت الحنک ها و ریش دراز
(۳)
یکی دزدیش در صف اولین
ز مد «علیهم و لا الضالین »
یکی دزدیش هست در مدرسه
ز تاریخ و جغرافی و هندسه
یکی دزدی اندر تجارت کند
در ارسال و مرسول غارت کند
خلاصه جهانی همه رهزنند
زن و مردش از اُمتان منند 

 

 

(1) بله و بلیت به معنی ابله و نادان می باشد. معمولا بصورت ترکیب استعمال می گردد.
(2) کمیت به معنی استر و اسب می باشد.
(3) تحت الحنک دنباله عمامه است که از یک سوی بزیر چانه گذرانند و از دیگر سوی به دوش افکنند.