چوز

چوز در لغت به معنی فرج یا شرم زن می باشد. مرحوم دهخدا در ذیل این لغت و به نقل از فارسنامه ناصری شعری از یغمای جندقی شاعر قرن سیزدهم آورده است: 

 

گر زنی چوزش نِهی چیزش بده
بشنو این از من که کارافتاده ام
(۱)
گادن مفتی نمی ارزد به هیچ
من زن مفتی مکرر گاده ام !
(2)

 

 

(۱) کارافتاده به معنی سرد و گرم چشیده و باتجربه می باشد. 

(2) در لغت نامه ذیل لغت نهادن (جماع کردن) این شعر با اندکی اختلاف به شیخ اجل سعدی منسوب گردیده که البته بنده آن را در نسخ مختلف هزلیات نیافتم.

ریش

ریش به معنی محاسن و موهای چانه و گونه است. دف و سفره از تشبیهات آن است. علامه دهخدا در ذیل این لغت و در همین راستا شعری از ملا طغرا مشهدی شاعر قرن یازده هجری (به نقل از آنندراج) آورده است:

 

دو دستش چو با شانه سازش کند
دفِ ریش او را نوازش کند.
فتاده شب و روز در پیش او
به ذوقِ طبق سفره ی ریش او

ریق زدن

ریق زدن به معنی ریدن و قضای حاجت می باشد. علامه شاهد این لغت را بیتی نغز از ملا فوقی یزدی شاعر قرن یازدهم قرار داده است:

 

خویش را آلوده ی مردار دنیا چون کنم؟
من که کو...ِ همتم ریقی بر این دنیا زده ست

گروگان

گُروگان به معنی قضیب یا آلت تناسل مردانه است. علامه دهخدا در لغت نامه ذیل این لغت شعری از دهقان علی شطرنجی شاعر قرن ششم آورده است:

 

چیزی برِ من نیست ز دو چیز عجب تر
هرچند عجب های جهان است فراوان
از پیرِ جهان گشته ی ناگشته مهذّب
(1)
وز کودک مِی خورده ی ناخورده گُروگان

 

 

(1) مهذب به معنی نیکو سرشت و پاکیزه خوی می باشد.

بغا

بَغا به معنای هیز و مخنث است. مرحوم دهخدا در لغت نامه به نقل از فرهنگ نظام آورده است : لفظ مذکور در عربی به معنی زنا می باشد و شعرای فارسی آن را در معنی هیز استعمال کرده اند. شعر ذیل از قطران تبریزی شاعر قرن پنجم شاهد بر این مدعاست:

 

دربان تو ای خواجه مرا دوش بغا گفت
تنها نه مرا گفت ، مرا گفت و تو را گفت
گفتا شعرا جمله بغا باشند، آنگه
بیتی دو سه برخواند که این خواجه ما گفت!