ته کار

در ذیل لغت تَهِ کار که به معنای پایان و سرانجام کار می باشد، شعر هزلی از شاعری به نام قبول (1) به نقل از فرهنگ آنندراج آمده است: 

 

شیرین پسران که دلبر و دلدارند
در دیده ی بلبلان گل بی خارند
غافل ز ته کار نباشی، کاینها
در کیـ... نهان همچو رطب کُـ.... دارند! 

 

 

(1) شاعری با نام یا تخلص قبول برای حقیر ناشناس است، شاید منظور قبولی قندری باشد.

چرب روده

چرب روده یا جهودانه روده ای که درون آنرا به چربی و پیه و گوشت آکنده و پخته باشند. چیزی شبیه به «سوسیس» که حالا در مغازه های کالباس فروشی می فروشند. 

مثنوی ذیل از عبدالرحمان جامی شاعر بزرگ قرن نهم در شاهد این لغت آمده:

 

عربی را که بود ساکن بر
جانب ری فتاد رای سفر
دید پیش دکانچه طباخ
چرب روده  ، نفیر زد گستاخ
متعجب که : «یا عجم ماذا؟
خذ فلوسا و اعطنی هذا»
(1)
عجم از وی گرفت فلس و نهاد
یک بدستی از آن بدستش داد
عرب از بیم دستبرد دغل
استوارش نهفت زیر بغل
ناگهان در میان شور و غلو
چرب رود از کفش فتاده فرو
چون ز نامش نداشت مسکین بهر
تا سراغش کند ز مردم شهر
بغل از خور تهی و کیسه ز دانگ
خرزه بر کف نهاد و میزد بانگ :
«ایها المسلمون ببلدة ری
هل وجدتم بمثل هذا شی ؟»
(2) 

 

 

(۱) ای مرد عجم این چیست؟ سکه ای بگیر و از آن به من بده. 

(2) ای مسلمانان شهر ری! آیا چیزی مانند این پیدا نکرده اید؟!

قلتبان

در لغت نامه قلتبان به معنی مرد بی غیرت و دیوث - یعنی کسی که بر احوال قبیح زن خود واقف گردد و چشم پوشی نماید- آمده است. شعری بس زیبا از حکیم سنایی غزنوی شاعر بزرگ قرن ششم هجری شاهد بر این معناست: 

 

اگر مرگ خود هیچ راحت ندارد
نه بازت رهاند همی جاودانی
اگر خَوش خویی از گران قلتبانان
وگر بدخویی از گران قلتبانی
آن شنیدی که بود پنبه زنی
مفلس و قلتبانش خواند زنی
گفتش ای زن مرا به نادانی
مفلس و قلتبان چرا خوانی؟
چه بود جرم من چو باشم من
مفلس از چرخ و قلتبان از زن؟

 

لنبان

لَنبان زنی را گویند که از قحبگی و فاحشگی گذشته و اکنون به دلیل کثرت سن و سال و بی رونق گشتن بازار جمال ، به کار قیادت و قوادگی مشغول باشد. آنندراج گوید لنبان ترکیبی است از لن به معنی آلت تناسل رجال و بان که افاده معنی محافظ و نگهبان و مراقب کند. 

در معنی این لغت از اشعار نزاری قهستانی شاعر اسماعیلی مذهب قرن هفتم و هشتم هجری شاهدی چنین آورده شده: 

 

ملامتشان مرا می داشت گفتی
چو مهمانی به بنگاه عروسان
به خود گفتم عجب نبوَد که نفرت
کنند از صحبت لنبان لبیبان (۱)  

 

 

(۱) لبیب به معنی خردمند است.

پشت پا

در لغت نامه واژه ی پشت پا به معنی مخنث و کُنده هم آمده است و علامه شاهد بر این مدعا را قسمتی از قصیده ی روحی ولوالجی شاعر هجوسرا و گمنام قرن ششم هجری قرار داده است: 

 

یک شبی گفت: کای فلان برخیز
خارش پشت پای بنشانم (1)
گفتمش حلقه ی درِ خاصت
کند کرده ست تیز سوهانم! 

 

 

(1) البته به ظن حقیر پشت پا در این ابیات به معنی سرین باشد.