دبنگ

دبنگ در تداول عامه به انسان بی عقل و ابله گویند. شعر ذیل از مرحوم سیداشرف قزوینی (نسیم شمال) در شاهد لغت آورده شده:


تا کله ی شیخنا ملنگ است

تا در دل ما غبار و زنگ است

تا پیر دلیل مست و منگ است

تا رشته به دست این دبنگ است

این قافله تا به حشر لنگ است

بترجا

بترجا  مخفف بدترجا و کنایه از عورتین است که مقعد مردان و فرج زنان باشد. امروزه این لغت بصورت هرچه نه بدتر استفاده می شود. در لغت نامه دو بیت در شاهد این لغت آمده، اولی از شاعر قرن هفتم سراج الدین سگزی و دومی از سعید اشرف مازندرانی شاعر ، خوشنویس و خطاط اواخر قرن یازدهم :

 

غنچه گر پیش آن دهن خندد

به بترجای خویشتن خندد (1)


ای به روی دلبران چربیده پشت پای تو

بِه ز بهترجای خوبان است بتّرجای تو !



(1) به نظر حقیر  این مصرع بصورت «به بترجای خویش می خندد» موزون تر می بود.

سوفارلبان

سوفارلبان به معنی مردمان ملوط و بدکاره است. در لغت نامه شعری از ملا طغرا  شاعر  قرن یازدهم در شاهد این لغت آمده است: 

 

خاطر به مغنی و نی و دف ندهی

دل نیز به ساقی مزلف ندهی

بسیار ز سوفارلبان کام مگیر

تا همچو کمان زور خود از کف ندهی


بامون

بامون به معنی مخنث و مرد بدکاره آمده و ظاهرا باید مصحف مابون باشد. در لغت نامه بیت ذیل در شاهد این لغت آمده است: 


نماند آبرو در دادن کو...

که مردی برنمی آید ز بامون!


میان پاچه

میان پاچه به معنی وسط پاها یا میان دو ران است. در لغت نامه بیتی هزل از میرم هروی شاعر هتاک و هزال قرن دهم در شاهد این لغت آمده است: 

 

میلم به میان پاچه ی او بیش کشد
زیرا که میان پاچه ز کُـ.... تنگ تر است!